سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیشه اعتیاد مدرن - هجران

هرچی بخوائی اینجا گیر میاد از خشتک پاره تا :
Powerd by: Parsiblog ® team.
لیلای مجنون(چهارشنبه 85 بهمن 18 ساعت 12:14 عصر )

تو دراین مکتب عشق

تکیه بر مسند لیلا زده ای

تودراین قصه بی نام ونشان

درپس مکر نهان

زخمه بر تار دل ما زده ای

وصد اما واگر

حاصل حیله گری های توهم ساز است

تودراین قحط وفا

با سر انگشت تمسخر آلود

لای اوراق سیه فام قدیم

رنگ احساس مرا می جوئی

که تنش زیر سم مشق سیاه

زجه سر می دهد از ثبت گناه

سنگ احساس فریبنده تو

 جامه سبز وفا بر تن داشت

که بر آن حک شده بود

دل به امید مداوای تو بیمارتن است

غافل از آنکه درآن

حیله با قصد منست

واژه دیوارو حصار

حکم تردید برازنده دار

دل به دریا زدم از راه یقین

غافل از عهد تن آلوده به کین

دل فدا کردمش از عمق وجود

ذکر دل گشت و دلم گرم سجود

تاکه از لطف خدا

بانی وصلت ما

چهره بیرون شد ازاین ستر نقاب

پرده افتادو دلت افشا شد

وچه افسوس که این رسوائی

زخم احساس مرا مرهم نیست


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

قناعت مرد را توانگر سازد (علی ع )(چهارشنبه 85 بهمن 18 ساعت 12:14 عصر )

لازم نیست واسه کمک به ایتام پول خرج کنی بجاش  

اینجارو کلیک کن

» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

چرتو پرت بخون حالش ببر خاک قند بیار نبات ببر(چهارشنبه 85 بهمن 18 ساعت 12:14 عصر )

نظرت درمورد اینا چیه؟

                                               

دوران قبل از دانشگاه = حسرت

قبول شدن در دانشگاه = صعود
کنکور = گذرگاه کاماندارا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = کشتار بیوجرسی
امتحان میان ترم = زنگ خطر
                                    امتحان پایان ترم = آوارالباقی رو کلیک کن

» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

عاشقی=رسوائی(چهارشنبه 84 دی 7 ساعت 2:0 صبح )

یادمه اولین باری که با جنس مخالفم به طور جدی روبرو شدم چند سال پیش بود که بهش علاقه مند نمی شدم

چون یه جورائی آشنائیمون رو حساب کل کل بود

و روز اول بهم گفت عاشقی بازی نداریم فقط منو تو قصدمون یه دوستی هست و هر کی هر وقت دلش خواست می تونه حتی بدون خداحافظی جیم شه

همون جوری که خوشم اومد از این حرف چون حرف دل خودمم بود ولی یه جورائی هم

اتلتف وقت و هرز رفتن جوونی رو تو این برنامه می دیدم

ولی چون نمی خواستم مورد تمسخر قرار بگیرم یا به اسگول بازی محکوم بشم شرطش تائید کردمو قرار همین شد

چند وقتی از این برنامه گذشت یه روز دیدم که سمانه همین خانم محترم اومد سر قرار ویه جعبه دستشه

به عنوان هدیه بهم دادو منم قرار که تموم شد رفتم سر کارو بازش کردم که کفم برید

یه وی سی دی توش بود

تماسمون یه طرفه بود تو مدت 4سال رابطه احساسی که باهاش داشتم فقط اون تل می زد چونکه خونواده بسار متحجری داشتن

علاوه بر تحجر پدر سمانه بسیار بدبین و شکاک بود که همین امر باعث پناهنده شدن سمانه به من شده بود که من اینو دیر فهمیدم

حالمو این یاداوری گرفت

بقیشو بدن آپ می کنم ما رفتیم تا اشکم در نیومده بای


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

<   <<   6      

بازدیدهای امروز: 4 بازدید
بازدیدهای دیروز: 10 بازدید
مجموع بازدیدها: 141351 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

شیشه اعتیاد مدرن - هجران
نازیلا محتشم
خیلی تنها ساکت کم گو ولی گذیده گو زود رنج احساساتم بسیار دیر بروز میکنه کم می خندم کم گریه میکنم و......
» پیوندهای روزانه «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» کمد مطالب «
» من زچشمان تو در تشویشم «
» مشترک بشو حالشو ببر خاک قند بیار نبات ببر جوجه بیار دمپائی ببر «