امشب تن مردانگی در بند کین است
آزادگی جرمی سیه چون جرم دین است
امشب ارادت آسمانش پشت ابر است
وز بی وفائی خون ندیم چشم جبر است
امشب عدالت پیکرش آماج خون است
کاخ شفقت در حقیقت سرنگون است
امشب وداع عاشقی با مرگ مهر است
گوی رذالت شاهد چوگان سحر است
امشب غزل آسیمه از احوال شعر است
حرمت لبانش پر زچاک ازهتک غیر است
امشب صداقت دیده اش مهمان اشک است
خلقت زنامردانگی ها غرق رشک است
جوونای امروزی با واژه آرزو بیشتر آشنان چون ازش خیری ندیدن
آرزوئیست به دل
حاصل خاطره ای سردو سیاه
کنج این دفتر بی اوراقم
راه احساس مرا سد کرده
نه دوائیست که آرام شوم هول بده
آخه وقتی آدم یه روز دیگه یا یه سال دیگه که از عمرش کم میشه
وبه مرگ نزدیکتر میشه جشن گرفتن داره خنده داره شادی داره
باید زار بزنیم که عمرمون طی شده وهنوز توبه نکردیم