سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نازیلا محتشم - هجران

هرچی بخوائی اینجا گیر میاد از خشتک پاره تا :
Powerd by: Parsiblog ® team.
شب یلدا شب احیاگر فقر است ودیگر هیچ(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 8:18 عصر )

جامه گرم است و دو دستم گرمتر

از فضای بی نیاز از هر نیاز

پدرم گرم نماز

مادرم بر سر دیگ

دیده تر می کند از مرگ پیاز

پیکر پنجره خیس است عرق می ریزد

خارج از حرمت منزل بلا می خیزد

سینی حامل آجیل کنارش میوه

راوی طی شدن دیجور  (نام شب یلدا نزد ایرانیان کهن)است

مادرم خنده کنان

ظرف سوهان به دست

به پدر می گوید

شب یلداست نشاطی باید

وپدر می کشد عینک ز رخش

زیر لب نغمه کنان

از راه طلاوت کمی می کاهد

بوسه بر پیکر قرآن همی می آرد

اندکی آنور تر

نه ......نه ..... نه

پایین تر

در کف لایه هم کف

کمی پایین تر

منزلی هست فضایش قطبی

او سرائی دار است

وبه حق بیکار است

سردی منزلشان

هر شبش آیتی از دیجور است

فارغ از سینی آجیل و ظرفی سوهان

پسرش می گوید

شب یلداست پس آجیل کجاست ؟

و پدر پای رمیدش ز جواب

سیلی هجو وخرافات دهانش کوبید

تکیه بر مسند مفتی زد و گفت

نفس این واژه حرامست حرامست حرام


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

بابا جان داد(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 8:6 عصر )

می درد سینه پر درد سکوت

ابراملاء معلم و هبوت

قلمی بردارید -بنویسید که :

بابا نان داد

تن شاگرد یتیم

تحفه لرز گرفت از این باد

رنج املاء معلم آمد

چشم بی حوصله را باران داد

چاره ای نیست اگر سفره ما نان نداشت

نور مهتاب شب خانه جان نداشت

چاره ای نیست اگر زمزمه اینست که :

بابا نان داد

باید از ترس معلم به املاء تن داد

می توتن شکوه نمود

وحقیقت آموخت

پدر آن بانی عشقست که روحش بفروخت

ونگوئیم که بابا نان داد

جمله فریاد کنیم

اگر او نان می داد

عشق کتمان نکنیم از سر بی خردی

عاشقش یاد کنیم

چونکه او جان می داد

 


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

عشق واژه منفور یا مظلوم؟(در عصر تکریم صورت وتحریم سیرت)(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 3:21 عصر )

در کیش دل آزردن

رسم است که بگریزی

                                                    بر کهنه دل عاشق

                                                    با خاطره بستیزی


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

کلیپ می میرم برات.نفرین.آخه دل من(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 6:50 عصر )
فشار بده .کلیپ ببین
» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

شهوت لجام گسیخته مسبب افول عزت نفس(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 6:45 عصر )

 


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

فلش(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 6:43 عصر )
می میرم برات (حاکان) فلش بسیار دیدنی
» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

در فراسوی نگاه تو غمی پنهان است(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 6:34 عصر )

امشب سرا پا مستیم

جام شراب هستیم

سرکش مرو از کوی من

افتان بیا خیزان برو

امشب چو روشنم

سر می کشد جان از تنم

جان برون از تن منم

خاموش بیا سوزان برو

  


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

شمع(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 5:51 عصر )
   
» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

عزاداری پست مدرن(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 5:39 عصر )

با توجه به ایام فاطمیه علیها السلام و مجالس عزاداری که بعضی از انواع آن مدتی است مانند یک اپیدمی،  فضای هیئت ها و تکایا را در بر می گیرد، درد دلی نوشته ام که برای دوستان نیز اینجا پست می کنم.


 


هو المحبوب


بدون شک عزاداری بر امامان معصوم و اندوه بر مصیبت های آنان و اشک ریختن به خاطر مظلومیت شان یکی از مظاهر فرهنگ شیعی است. این که دلیل و فلسفه ی این کار چیست و چه اهدافی از انجام آن پی گیری می شود، مباحثی است که همواره مورد بحث و گفتگوی علما و اندیشمندان بوده است.


 


به نظر ما این موضوع از دو زاویه قابل توجه و دقت است:


1ـ از نقطه نظر عاطفی: ما شیعیان امامان خود را از پدرانمان بیشتر دوست داریم و طبیعی است که خواه ناخواه در شادی و حزن آنان شریک هستیم و همان حالت شادی یا حزن، بر ما نیز عارض می شود که خودشان فرمودند: شیعیان ما از گل ما آفریده شده اند؛ در شادی ما شاد می شوند و در اندوه ما اندوهناک.


2ـ از نقطه نظر سیاسی و اجتماعی: آنچه مسلم است احیای این عزاداری ها و بزرگداشت همه ساله ی آن عزیزان، باعث پایداری و تداوم ذکر و نامشان و ترویج مکتب اعتقادی و اخلاقی و عملی آنان است. در این مناسبت ها و مراسم است که شیعیان، زندگی پیشوایانشان را بیش از هر وقت دیگری مورد دقت، مطالعه و گفتگو قرار می دهند و از آنها درس های لازم را می گیرند. همین عامل موجب سفارش امام خمینی(ره) بود که محرم و صفر را زنده نگه دارید؛ چون همین محرم و صفر و همین عزاداری هاست که اسلام را زنده نگه داشته است.


 


عزاداری پست مدرن


اما متأسفانه چندی است که شکل و محتوای این یادبودها و این عزاداری ها دچار بدعت و انحرافات خطرناکی شده است و رو به سویی می رود که به یقین با فرهنگ اصیل شیعی نه تنها سازگاری ندارد که حتی منافات و تعارض هم دارد.


آری، مدتی است که این انحراف در کشور شیعه و ام القرای جهان اسلام به شدت رواج یافته است. استفاده از تصاویر خیالی و غیر‌مستند، اشعار و مداحی هایی که جز اهانت به ساحت مقدس معصومان (ع) چیز دیگری در بر ندارد، شیوه های مدرن و پست مدرن عزاداری و تعزیه گردانی، افراط و تفریط در مقدار و طول زمان عزاداری ها، استفاده ی نابجا از احساسات و عواطف جوانان و مردم به بهانه گریه کردن و گریاندن و نمایش بعضی از این منظره های موهن در سیمای جمهوری اسلامی و … همه و همه جز  وهن اسلام و تشیع را در پی ندارند.


 


عزداری اصیل و سنتی


شیعه آنقدر منطق و استدلال دارد که نیازی به این خرافه پرستی ها و بدعت گزاری ها نداشته باشد. اتفاقاً تبلیغ بر احیای مراسم عزاداری برای ترویج و تبین همین منطق و استدلال است؛ در حالی که امروزه همه چیز کاملاً برعکس شده و با شیوع این نوع مراسم، آن منطق و استدلال در حال فراموش شدن است.


سنت عزاداری اصیل شیعی همواره بر این اصل استقرار داشته است که در مجالس یادبود و روضه خوانی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام غالب وقت شرکت کنندگان به بیان احکام دینی و معارف اسلامی، آموزش اعتقادات صحیح و همچنین تشریح سیره و روش زندگانی آن بزرگواران می گذشت و در پایان با ذکر مصائب آنان و با یادآوری مظلومیتشان اشکی ریخته می شد و همگان أعم از واعظ و مداح و مستمع، با روحی پاک از کلاس درس خارج می شدند. این بود که معمولاً حتی مردم عوام سرشار از اطلاعات دینی و اعتقادات محکم مذهبی بودند.


در واقع مجالس عزاداری، هم بهانه ای برای آموزش دین و تبیین زندگی و سیره ی ائمه اطهار و الگو سازی مناسب برای مردم بود،؛ و هم شیوه، روش عزاداری و حتی نوع اشعار و محتوای آن، آموزه های صحیح علمی و عملی عزاداران را در پی داشت.


باید باور کنیم که اگر از ثواب عزاداری گفته ایم و شنیده ایم، به یقین مربوط به عزاداری هایی است که در آن نه تنها نظام تشیع  و حرمت امامان و نیز دین مبین اسلام  مورد هتک قرار نگیرد که حتی مستحکم تر نیز بشود.


سابق بر این از مداحی و روضه خوانی، به عنوان حسن ختام یا به عنوان نمک مجلس یاد می شد. یعنی عمده ی وقت مجالس عزاداری را خطابه ها، وعظ ها، بیان احادیث و احکام پر می کرد و در پایان مجلس، روضه ای خوانده می شد و اشکی ریخته می گشت.


 


این ره که تو می روی ...


امّا امروز این نمک آنقدر بر سایر اجزای مجالس عزاداری غلبه کرده است و آش شوری را بار نهاده است که هر که از این آش استفاده کند بی درنگ راهی بیمارستان می شود.


امروز، ما راه را عوضی می رویم ودر واقع، مسیری که انتخاب کرده ایم به ترکستان ختم می شود. امروز متأسفانه در بسیاری از مجالس عزاداری ما نه تنها وعظ و ارشاد و بیان احکام و حقایق دینی جایی ندارد که شیوه ی عزاداری ها هم اسباب دین گریزی خودمان و تمسخر بیگانگان را فراهم می آورد .


از همه بدتر اینکه سیمای جمهوری اسلامی نیز بسیار به این امر دامن می زند و این گونه مراسم را بسیار به تصویر می کشد و شور و احساس عده ای جوان دلباخته و عاشق ائمه و نوع بر سر و صورت زدن غیر طبیعی آنها را به نمایش می گذارد. هیچ فکر کرده ایم که این کار، چه پیامی برای دنیای خودی و غیر خودی دارد؟


 


حاصل این عزاداری ها


واقعاً چه چیزی از اشعار و مداحی های پوچ و بی محتوی عاید جوانان و شرکت کنندگان می شود؟ آیا فکر کرده ایم که این جوانان و این شرکت کنندگان بعد از یک دهه یا حتی یک سال عزاداری، چقدر دارای تغییر رفتار و روش در زندگی شده اند؟ چقدر با شخصیت آن شخص که بر وی گریه می کنند و ژرفای وجودی وی آشنا گشته اند؟


آیا این سینه زنی هایی که بیشتر به رقص پا در میادین زورخانه یا به حرکات دسته جمعی و هیجان انگیز قبایل اولیه مکزیکی و آفریقایی شباهت دارد، مورد نظر ائمه ی اطهار است؟ آیا هر کس محکم تر پا بر زمین بکوبد، شیعه تر و وفادارتر است؟


آیا سر و صورت خراش دادن و خون از سر و صورت و سینه جاری ساختن، قمه زدن و  بر زنجیرها تیغ بستن و ... امامان ما را خوشحال می کند؟ آیا چهار دست و پا و در حال عو عو کردن به حرم رفتن، موجب پایداری مکتب تشیع است؟ آیا امامان ما از شیعه می خواهند که سگشان باشند؟


هرگز ... امامان ما سگ نمی خواهند؟ امامان ما برای شیعیانشان شخصیتی قائل اند که عو عو کردن آنها را نمی پسندند. امامان ما از شیعیانشان بزرگواری و انسانیت می خواهند. آن بزرگواران، شیعیانی می خواهند که در بحران ها همراهشان باشند تا اگر لازم شد با اخلاص تمام، وارد تنور شوند و بدون توجه به پی آمدهای احتمالی، رو در وی ظالم و کنار مظلوم بایستند.


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

سماع ابزار خود نمائی مولانا پرستان(سه شنبه 85 بهمن 24 ساعت 1:16 عصر )
جنبش» زیرزمینی دراویش

 راست، چپ، راست، چرخ!

مزدک علی نظری- همه چیز  سفید‌ است؛ زمین سفید‌، آسمان سفید‌، د‌یوارها، پرد‌ه‌ها و حتی آد‌م‌ها. همه سفید‌، سفید‌ و روشن. نور، نور، نور...

اینجا یک کلاس رقص است ولی برخلاف موارد‌ مشابه، فضا کاملا روشن و پرنور است. حرف هم حرف نور است و پاکیزگی، حرف چرخ و پرید‌ن.

اینجا یک ‌کلاس رقص است اما نه از آن رقص‌ها که آد‌م رویش نمی‌شود‌ یا رویش می‌شود‌ و می‌ترسد‌ بنویسد‌! اینجا کلاس آموزشی رقص سماع است؛ با تمریناتی که به صورت خلاصه توسط استاد‌ اینطور تعریف می‌شود‌: «آموزش هنرهای مقد‌س؛ پرورش جسم، تربیت نفس، تلطیف و تکامل وجود‌.» و سماع: «حرکات وجد‌آور و تمرینات جاود‌ان‌ساز.»

 

 استاد‌ وارد‌ می‌شود‌

مکان: ویلایی د‌ر منطقه لواسان، لواسان کوچک.

یک روز برفی آفتابی، اما پرسوز و پر از ماجرا. د‌و-سه اتومبیل توی حیاط بزرگ ویلا پارک کرد‌ه‌اند‌. خانم مرتضوی (مسوول کلاس) هم می‌رسد‌، د‌رحالی که استاد‌ «جواد‌ تهرانیان» با آن شال و کلاه پشمی‌اش کنار او نشسته و برای مستقبلینی که من و چند‌ نفر از شاگرد‌ها و یک شانه به سر خال قرمز باشیم، د‌ست تکان می‌د‌هد‌. د‌یگر از این چیزها توی تهران نمی‌بینیم، بنابراین خوب نگاهش می‌کنم و توی د‌لم صد‌ایش را تقلید‌ می‌کنم: «کوکو... کوکو...» شانه به سر را می‌گویم!

 

 چه پوشید‌ند‌؟

تعد‌اد‌ بچه‌ها زیاد‌ نیست. این بچه‌ها که می‌گویم، اکثرا سن و سالی برای خود‌شان د‌ارند‌ البته!

با آقایان می‌روم به اتاقی که از آن به عنوان رختکن استفاد‌ه می‌شود‌.

-‌ شما لخت نمی‌شوید‌؟

-‌ جانم؟!

-‌ لباس تمرین ند‌ارید‌؟

به این آقای سبیلوی مهربان توضیح می‌د‌هم که فقط برای تماشا آمد‌ه‌ام و تهیه گزارش. استاد‌ تهرانیان هم می‌گوید‌: «کاش با ما تمرین می‌کرد‌ید‌، ضرر ند‌ارد‌.»

لباس‌های تمرین‌شان یکد‌ست نیستند‌. اما ویژگی همه‌شان راحتی و البته رنگ سفید‌ است. لباسی که همان آقای سبیلو می‌پوشد‌ با بقیه فرق د‌ارد‌، روفرم‌تر است. می‌گوید‌ لباس مخصوص یوگا است: «500/5 تومان. فروشگاه‌های لوازم ورزشی د‌ارند‌. جنس متقال باشد‌ بهتر است، توی تن راحت‌تر است.»

یاد‌م رفت بنویسم: شال هم به کمر بستند‌. حالا نه شال شال، چیزی بود‌ که روی کمر محکم کرد‌ند‌.

 

 چند‌ نفر بود‌ند‌؟

چند‌ نفر؟ هشت نفر بود‌ند‌، چهار زن و چهار مرد‌، به علاوه استاد‌. که بعد‌ یک نفر د‌یگر با اسفند‌د‌ود‌کن و چند‌ تا شمع روشن پید‌ایش می‌شود‌. حالا د‌ه نفرند‌.

آن که اسفند‌د‌ود‌ د‌ستش است، توی جمع که د‌ایره‌وار ایستاد‌ه‌اند‌ می‌چرخد‌ و همه را د‌ود‌ می‌د‌هد‌!

همانطور که قبلا عرض شد‌، فضا کاملا روشن‌ و پرنور بود‌؛ سفید‌ سفید‌. از پنجره‌های طبقه اول می‌شد‌ کوه‌های برف نشسته را د‌ید‌ و حیاط سفید‌پوش را، آسمان روشن روشن را.

توی اتاق وسیع هم وحد‌ت رنگ بید‌اد‌ می‌کرد‌...

 

 موزیک‌شان چه بود‌؟

یک ضبط صوت د‌وکاسته، مد‌ل آن روزها که چنین ضبط‌ هایی برای خود‌شان «بزرگ» به حساب می‌آمد‌ند‌، پخش موزیک را انجام می‌د‌هد‌. استاد‌ نواری را Play می‌کند‌؛ شبیه موسیقی زورخانه‌ای است، نه اصلا خود‌ خود‌ش است. اولش آرام است و بعد‌ که گروه گرم می‌شوند‌،‌ ریتم تند‌تری را د‌ر پیش می‌گیرد‌. بعد‌ هم به نسبت فضای د‌لخواه استاد‌، ریتم عوض می‌شود‌. جایی از کار، استاد‌ تهرانیان به موسیقی اشاره می‌کند و در مورد نوازنده هایش توضیح می دهد‌: «بچه د‌رویش‌های نیویورک‌اند ‌ها!»

 

 چرخش، پرش

شاگرد‌انی که بیشتر کار کرد‌ه‌اند‌ و قد‌یمی‌تر به حساب می‌آیند‌، به استاد‌ نزد‌یک‌ترند‌. پشت سر او قد‌م بر می‌د‌ارند‌ و حرکات او را تکرار می‌کنند‌.

تمرینات ابتد‌ایی غالبا مثل نرمش‌های معمول است اما شباهت غیرقابل انکارشان به ورزش باستانی را نمی‌شود‌ ناد‌ید‌ه گرفت. خصوصا وقتی چرخش‌شان به د‌ور خود‌ شروع می‌شود‌ که د‌یگر با چیزی قابل مقایسه نیست جز همان حرکات باستانی‌کارها.

استاد‌ راه می‌رود‌ و شاگرد‌ان را به نظم می‌خواند‌. ازشان می‌خواهد‌ که با ریتم، پا بگیرند‌ و د‌ر آخر بپرند‌: «راست، چپ، راست، چپ، راست، چرخ!»

حالا همگی د‌ر آسمانند‌...

 

 وقتی جوان‌ها کم می‌آورند‌

کم‌کم د‌ست‌ها هم رو به آسمان بلند‌ می‌شود‌؛ کف د‌ستی به سوی آسمان و د‌ست د‌یگر رو به زمین. د‌ر حال چرخ، حرکت تکرار می‌شود‌. بعد‌ د‌وباره د‌ست‌ها گشود‌ه می‌شود‌ و بعد‌ د‌وباره همان حرکت معروف اشاره به آسمان و زمین. لا به لای تمرینات، گروه شروع می‌کنند‌ به شنا رفتن. این تمرین حد‌ود‌ چهار – پنج د‌قیقه‌ای طول می‌کشد‌ تا آنجا که همه از نفس و جان می‌افتند‌. اما استاد‌ مسن همچنان مشغول است: «یک، د‌و، یک، د‌و، یک...!»

باور کنید‌ هزار تا شنا می‌رود‌ و د‌ر این وضعیت، چهره جوان‌های از تک و تا افتاد‌ه جالب توجه است. استاد‌ بلند‌ می‌شود‌ و از جمع صلوات می‌خواهد‌.

چند‌ لحظه بعد‌ گروه با د‌ست‌های گشود‌ه، چرخ می‌زنند‌. این زیباترین بخش ماجراست.

 

 د‌ر وصف نیامد‌

تمرینات سماع مفصل‌تر، جد‌ی‌تر و هیجان‌انگیزتر از این است که د‌ر خطوط بالا نوشتم و شما خواند‌ید‌. آن د‌ست بر سینه چرخید‌ن‌ها و «هوالظاهر، هوالباطن، هوالحق» گفتن‌ها، آن تمرکزها و سکوت‌های خرد‌کنند‌ه، آن «هند‌سه مقد‌س» اعجاب‌آور، «هو» کشید‌ن‌ها و از خود‌ بی‌خود‌شد‌ن‌ها... همه و همه!

اما نکته‌ای که حتما باید‌ ذکر شود‌، زمان طولانی تمرین است؛ گروه از ساعت 30/10 صبح تا 3 ساعت بعد‌ کار کرد‌ند‌. ولی د‌ر چهره هیچکد‌ام از این د‌ه نفر اثر رنج و خستگی د‌رد‌آوری د‌ید‌ه نشد‌. بچه‌ها می‌گفتند‌ استاد‌ د‌ر د‌وره‌های قبلی گاهی تا هفت ساعت یکضرب و بد‌ون استراحت، شاگرد‌ان را تمرین د‌اد‌ه. جالب اینکه بچه‌ها آخ هم نگفته‌اند‌!

عجیب است اما باید‌ می‌بود‌ید‌ و می‌د‌ید‌ید‌ تا باورتان شود‌.

 

 استاد‌ مرموز

اما همه اینها را گفتیم، نگفتیم این استاد‌ پیر و کوتاه قامت کیست؟ «جواد‌ تهرانیان» تمایلی برای معرفی خود‌ ند‌ارد‌. می‌گوید‌ قرار است کتاب بیوگرافی‌اش د‌ر خارج منتشر شود‌ و تا آنوقت چیزی را لو نمی‌د‌هد‌. قضیه را خیلی جد‌ی گرفته! می‌گوید‌: «همه د‌نیا منتظرند‌ بد‌انند‌ من کی هستم!»

فقط این را می‌گوید‌ که: د‌ر «کلراد‌و» آمریکا شروع به تد‌ریس سماع کرد‌ه و حالا د‌ر اروپا مشغول آموزش و نمایش است. تا به حال د‌ر فستیوال‌های آیینی و نمایشی بسیاری شرکت کرد‌ه و این اولین بار است که به د‌عوت علاقه‌مند‌ان د‌اخلی لبیک گفته و برای آموزش به د‌وستد‌اران ایرانی به وطن آمد‌ه. البته همه این اطلاعات را می‌شد‌ د‌ر کاتالوگ‌ها و برگه‌های تبلیغاتی که همراه د‌ارد‌، یافت. ضمنا شرکت‌کنند‌گان د‌ر کلاس‌های او که سخت هواد‌ار سماع می‌نمایند‌ و به نظر می‌رسد‌ می‌خواهند‌ اصالت ایرانی سماع را به همگان ثابت کنند‌، به عکاس  ما اجازه کار نمی‌د‌هند‌. آنها راضی نشد‌ند‌ برای این کار «مقد‌س»شان حتی یک عکس ناقابل بگیرند‌!

 


» نازیلا محتشم
»» حرفو حدیث اینا که وبمو دیدن ( نظر)

<      1   2   3   4   5   >>   >
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 1 بازدید
بازدیدهای دیروز: 7 بازدید
مجموع بازدیدها: 141369 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

نازیلا محتشم - هجران
نازیلا محتشم
خیلی تنها ساکت کم گو ولی گذیده گو زود رنج احساساتم بسیار دیر بروز میکنه کم می خندم کم گریه میکنم و......
» پیوندهای روزانه «
محراب فاطمی در خارج [364]
عکسهای نامحرم [753]
بیا تو درم ببند [272]
هنر سفره آرائی [113]
ادا اصول [93]
های کلاسترین خانه دنیا [132]
تصادف [139]
عروسی [241]
تقلب پزشکان [255]
عکسهای خیلی محرمانه از زندان ابو غریب [2253]
تصاویر توهین آمیز دانمارکیها به پیامبر [1281]
آلبوم بی عکس (ترسناک)حامله ها نیان تو [387]
دانلود بازی آهنگ عکسهای توپ [105]
وبلاگ علی کریمی [377]
دوربین مخفی خفن [377]
[آرشیو(54)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها «
شعر[29] . برو بچ امروزی[9] . هجویات[9] . تاریخ[7] . عشق حقیقی؟عشق مجازی ؟[5] . ابزار خودنمائی درعصر انزوا[3] . فراز یا نشیب[2] . نوازشگر ارواح[2] . اعتیاد . علم وانسان . شکنجه جوانان به اسم محبت .
» کمد مطالب «
شیشه اعتیاد مدرن
زمستان 1385
» من زچشمان تو در تشویشم «
» مشترک بشو حالشو ببر خاک قند بیار نبات ببر جوجه بیار دمپائی ببر «