چشم چون حلقه اسرار
لبی با دل خون
سینه ام کعبه آمال به سرحدجنون
بخت من خفته ولی شب بیدار
درودیواردل آغشته به زار
کمرسازمن ازآه شکست
بغض آبستن اندوه
ره حنجره بست
اشک تشویش به مهمانی من محرم شد
گرد غربت زدگی
دفتر خاطره را بست ونشست