میگن چرا پسرا ترشیده شدن دخترا روانی ؟
بابا واسه اینه که همین دخترا که دم از تو چادر خوابیدن عشق وعشق بازی می زنن وقتی رنگ خواستگارو می بینن دست وپاشون شل میشه و منبری که واسه ملت رفتن رو یادشون می ره آخه ما آدما وقتی
وقتی یارو پسره با زور داس وچکش پدر ومادرشو راضی میکنه علی رغم بی پولی تن به مراسم خواستگاری که سرشار از حقارته بدن
تازه اول عشوه های زیر لب خنده های پنهانی دختر خانومه که :
واسه از راه بدر کردن آقا پسر ندید بدید که به عمرش دوست دختر نداشته
وقتی با هزار دوزو کلک وزبون بازی حرفای عارفانه خونواده پسرو میکشن تو خونه تازه اول جنگ ودعوا سر مسائل مادی شروع میشه
مخصوصا وقتی که آقا پسرو میکنن تو اتاق دربسته تا با دختر خانوم حرف بزنه ! ! !!!!!!!!
امان از شیطنت های عاشق کش پسر دربه در کن ++++
وقتی هم که میرن تو اتاق آقا پسر که تا اون موقع از بلبل زبونی همه رو به ستوه اوورده یههههو لال میشه
وهی از خودش با ادا اوصول می خواد محبت نشون دختر بده در صورتی که دفعه اوله همو می بینن
راستش از اول نوشتن این متن هی میخوام یه چیزی در مورد خواستگاری خودم توضیح بدم نمی تونم چون اون شب
اون قدر تلخ گذشت که الان میلم نمی کشه درموردش حرف بزنم
خلاصه اینکه دختر میبینه که پسره لال مونی گرفته واسه اینکه پسره سکوت باعث ایجاد نظر منفی در ذهنش نشه
شروع میکنه به سخنرانی البته به صورت ادا و اصول وخجالت کشون
وهی دم از وفاداری وکم توقع بودن خودش هی پسرو بیشتر خر میکنه
این پسره هم که تا حالا نه زن داشته نه دوست دختر
زمان سخنرانی خانوم حواسش جای دیگس هی یارو میخواد به زور ازش حرف بکشه ولی آقا پسر تو فاز
اون یه تیکه از سینه خانومه که یک سانت از چاک سینه از زیر هزاران خروار چادر چارچوغ پیداست
آره بابا جون مراسم اون شب تموم میشه قرار میزارن که خونواده پسر برن بدن جواب بدن
بقیه داستان چند روز دیگه چون گشنمه تازه جیشم داره میریزه هم