می درد سینه پر درد سکوت
ابراملاء معلم و هبوت
قلمی بردارید -بنویسید که :
بابا نان داد
تن شاگرد یتیم
تحفه لرز گرفت از این باد
رنج املاء معلم آمد
چشم بی حوصله را باران داد
چاره ای نیست اگر سفره ما نان نداشت
نور مهتاب شب خانه جان نداشت
چاره ای نیست اگر زمزمه اینست که :
بابا نان داد
باید از ترس معلم به املاء تن داد
می توتن شکوه نمود
وحقیقت آموخت
پدر آن بانی عشقست که روحش بفروخت
ونگوئیم که بابا نان داد
جمله فریاد کنیم
اگر او نان می داد
عشق کتمان نکنیم از سر بی خردی
عاشقش یاد کنیم
چونکه او جان می داد