کنج بی حادثه خانه ما
قفسی هست که من ساگن آن
جنس دیوار قفس جنس سکوت
سقف آن در پی آمال سقوط
ونگهبان حریم
تکه چوبیست که در می نامند
کهنه چاکی تن این دیوار است
بی گمان پنجره است
اگر از منظر رویا نگریم
کاخ پنهان من است
زیورش نیست ولی خاطره هست
تاج وتختش تپش قلب من است
ومنم ساکن وهم پادشه ملک سکوت
حکم من حکم خداست
نهی احساس عطش در برهوت
بر لبم متن دعاست