تو دراین مکتب عشق
تکیه بر مسند لیلا زده ای
تودراین قصه بی نام ونشان
درپس مکر نهان
زخمه بر تار دل ما زده ای
وصد اما واگر
حاصل حیله گری های توهم ساز است
تودراین قحط وفا
با سر انگشت تمسخر آلود
لای اوراق سیه فام قدیم
رنگ احساس مرا می جوئی
که تنش زیر سم مشق سیاه
زجه سر می دهد از ثبت گناه
سنگ احساس فریبنده تو
جامه سبز وفا بر تن داشت
که بر آن حک شده بود
دل به امید مداوای تو بیمارتن است
غافل از آنکه درآن
حیله با قصد منست
واژه دیوارو حصار
حکم تردید برازنده دار
دل به دریا زدم از راه یقین
غافل از عهد تن آلوده به کین
دل فدا کردمش از عمق وجود
ذکر دل گشت و دلم گرم سجود
تاکه از لطف خدا
بانی وصلت ما
چهره بیرون شد ازاین ستر نقاب
پرده افتادو دلت افشا شد
وچه افسوس که این رسوائی
زخم احساس مرا مرهم نیست
چشم چون حلقه اسرار
لبی با دل خون
سینه ام کعبه آمال به سرحدجنون
بخت من خفته ولی شب بیدارمحض رضای خدا فشار بده
جوونای امروزی با واژه آرزو بیشتر آشنان چون ازش خیری ندیدن
آرزوئیست به دل
حاصل خاطره ای سردو سیاه
کنج این دفتر بی اوراقم
راه احساس مرا سد کرده
نه دوائیست که آرام شوم هول بده
برگ اسرارت را
دست غارتگر پائیز به افشا مسپر
هتک اسرار به افشای وضوح
غایتش رسوائی
چو نقابیست که بر صورت افشا زده تن می شکند
بر تن خاطره رختی به عزا می سازد
حرمتی می ریزد
امشب تن مردانگی در بند کین است
آزادگی جرمی سیه چون جرم دین است
امشب ارادت آسمانش پشت ابر است
وز بی وفائی خون ندیم چشم جبر است
امشب عدالت پیکرش آماج خون است
کاخ شفقت در حقیقت سرنگون است
امشب وداع عاشقی با مرگ مهر است
گوی رذالت شاهد چوگان سحر است
امشب غزل آسیمه از احوال شعر است
حرمت لبانش پر زچاک ازهتک غیر است
امشب صداقت دیده اش مهمان اشک است
خلقت زنامردانگی ها غرق رشک است
لب خشکیده دل
شهوت جرعه عشقی به حقیقت دارد
سجده شکر به درگه که عنایت دارد
صحبت جرعه عشقی شدو
لب خشکیده
یادم آمد لب عطشان حسیــــــــــن
که مزین شده با چاک وترک
لب عطشان حسیـــــــــــن
عشق یعنی التفاتی بر ادب
نذر مهری بر دل پر شورو تب
عشق یعنی سجده بر اسرار حق
تیرگی هارا زدودن از رمق
عشق یعنی زبح دل در راه او
خواهش درد دل ودرمان از او
عشق یعنی تشنگی در بطن آب
دست رد بر سینه وهم وسراب
عشق یعنی دل به محرم باختن
در مسیر راز دل تک تاختن
عشق یعنی رستن از دام هوس
گل رها کردن زاستعمار خس
عشق یعنی از اطاعت دم زدن
مکتب سبز وفا دامن زدن
عشق یعنی سجده بر خاک احد
فرش دنیا دادن وکسب نمد
عشق یعنی صحه بر جان امل
کام زی خشکیده از هجر اجل
عشق یعنی روزه بر خوان ریا
خط بی مهری کشیدن بر جفا
عشق یعنی دعوت حس از حجاب
عکس تنهائی وهتک حصر